måndag 30 juni 2008

سفر به تهران






بسم الله الرحمن الرحیم
سفر به تهران


جهت انجام کارهایی عازم تهران شدیم . در فرودگاه با مهندس حمیدرضا پشنگ (ریگی ) نماینده محترم خاش برخوردیم قرار بود ما جای دیگری اقامت نماییم اما جناب آقای پشنگ دعوتمان نمود به منزل ایشان رفتیم.
پشنگ منتظر ماشینش (فرودگاه مهر آباد)


متوجه شدیم ایشان مهمان نوازند طوری که عده زیادی از مردمی که کارهایی در تهران داشتند به خانه ایشان می آمدند و می رفتند.
عده ای از کسانی که قبل از ما در منزل آقای پشنگ حضور داشتند


با برخی از نمایندگان محترم مجلس در اقامتگاههایشان دیدار نمودیم برخی از نمایندگان را من برای اولین بار ملاقات نموده و آشنا شدم مثل جناب دکتر جمشیدزهی نماینده سراوان جناب آقای دهقان نماینده محترم ایرانشهر جناب آقای دکتر کیخا نماینده زابل. با دیگران مقداری قبلا آشنا بودم.
دکتر جمشسد زهی و دکتر کیخا ( هتل هویزه)
در تهران برخی چیزها دیدیم که مقداری ناراحت کننده بود و بهمین خاطر سفر قم برای ما پیش آمد.
خصوصیت ملت ایران
در تمام دنیا اگر شما بگردید فکر نمی کنم جایی باشد که مردم آندیار به مسافری در مورد لباسش یا رنگ پوستش یا مذهب و اعتقادش توجه کنند یا بالاتر از آن اهانت کنند مردمان جاهای دیگر هر کس مشغول کار خودشان است و هیچ نگاهی به کسی نمی کنند اما ملت ایران با آنها فرق می کند و این بخاطر سر زندگی و شادابی این ملت است که هر تازه واردی را ببینند بالاخره یک چیزهایی بهش می گویند تا دلتنگ نشود.
بهمین خاطر زمانهای گذشته یک بلوچ هیچگاه به طرف خارج از بلوچستان (به تعبیر بلوچها به داخل ایران) نمی رفتند اگر مریضی یا کار دیگری داشتند بجای تهران و مشهد و کرمان به کویته و کراچی می رفتند.
در گذشته همیشه ما شاهد حرفهای هموطنان خود بوده ایم مثلا صدا می زدند : افغانی ... یا مثلا : بن لادن ..
و.. اما بعد از انقلاب توهین مذهبی خیلی کم دیده ایم . امسال شاهد توهین مذهبی بیسابقه بودیم .
من و مولوی مرادزهی در خیابان طالقانی نزدیک نماز مغرب که خیابانها خلوت بودند مقابل هتل هویزه که محل اقامت نمایندگان است از تاکسی پیاده شدیم در همین موقع موتور سواری با سه سرنشین رسیدند وقتی ما را دیدند یکصدا فریاد زدند : بر..... لعنت .. یعنی حضرت عمر . مولوی مرادزهی عصبانی شد و متقابلا فریاد زد بر پدرت ... به زور ساکتش کردم و گفت خدا می فرماید : و اعرض عن الجاهلین ..
با همین حال وارد هتل شدیم برادران گرانقدر جناب دکتر کیخا و دکتر جمشیدزهی منتظر ما بودند وقتی ما را با آن حال دیدند خیلی ناراحت شدند.


از هر کس می پرسیدیم می گفتند ما سالها است در تهران رفت و آمد داریم هیچگاه چنین صحنه هایی ندیدیم عکسهایی برای ما آوردند از تابلوهایی که اهانت علنی نوشته بودند.


دیدن این چیزها برای ما خیلی ناراحت کننده بود و لذا تصمیم گرفتیم به قم برویم تا از نزدیک با روحانیت معظم ملاقات کنیم.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar