lördag 11 april 2009

خاطره یک جوان بلوچ از اداره آگاهی زاهدان

خاطره یک جوان بلوچ از اداره آگاهی زاهدان
یک جوان بلوچ که چند روز را در اداره آگاهی زاهدان گذرانده است خاطرات خود را از آن مکان اینگونه بیان می کند.تابستان سال هشتاد شش هنگامی که با خودروی پرایدم از دروازه خاش زاهدان عبور میکردم متوجه شدم که یکی از گشتهای به اصطلاح انتظامی با دایر کردن ایست در آنجا اقدام به متوقف نمودن خودروهایی که رانندگان یا سرنشینان آنان بلوچ هستند کرده است. من هم که پرایدم را تازه سه روز قبل خریده بودم با ایست این ماموران که طبق معمول زابلی و معتاد بودند مواجه شدم یکی از آنها که مسئول سوال و جواب بود از من خواست تا گواهینامه رانندگی ام را به او نشان دهم بعد از ارائه مدارکهای خود و خودرویم آنها به من گفتند که ۷۰۰۰ تومان به آنها بدهم و محل را ترک کنم.از شانس بدم من لحظاتی قبل پولهایم را صرف خرید آزاد بنزین کرده بودم به همین جهت به آنها گفتم که پولی که باید به شما بدهم اکنون ندارم به محض گفتن این حرف یکی از آنها سیلی محکمی به من زد و گفت وقتی وارد آگاهی شدی حسرت این لحظه را خواهی خورد.من هم بشدت عصبانی شدم ولی بازهم خودم را کنترل کردم و به مزدوران زابلی گفتم من که جرمی مرتکب نشده ام همه مدارکهایم که بحمدالله تکمیل است شما بگویید جرم من چیست؟
متاسفانه بازهم به من گفتند داخل اداره آگاهی متوجه خواهی شد که چه جرمی مرتکب شدی به هر حال آنها دو سرباز را سوار ماشین من کردند و تلفن همراه مرا نیز از من گرفتند و از من خواستند که بطرف اداره آگاهی بروم.
خلاصه روانه اداره آگاهی شدیم و دقایقی بعد به آنجا رسیدیم و مامورینی که ایست و بازرسی دایر کرده بودند نیز وارد اداره آگاهی شدند به محض ورود به اداره آگاهی همگی آنها به من حمله ور شدند و با مشت و لگد و باتوم مرا بشدت کتک زدند یکی از آنها در حالی که با مشت به سرم میکوبید می گفت بهت گفتم که در اداره آگاهی متوجه خواهی شد که چه جرمی مرتکب شده ای.
بعد از آن آنها مرا به بازداشتگاه آگاهی بردند همین که به نزدیکی آنجا رسیدیم صدای داد و بیداد بلوچهایی که زیر شکنجه وحشیانه مزدوران زابلی جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند به گوشم رسید
مسئول بازداشتگاه که یک زابلی دیگر بود از سوی مامورانی که مرا دستگیر کرده بودند تعهد گرفت که مرا به قول خود او حسابی ادب کند من به مسئول بازداشتگاه گفتم من هنوز نماز ظهرم را نخوانده ام او به همراه چند سرباز به من حمله کرد و گفت اینجا بازداشتگاه آگاهی است نه مسجد.تازه متوجه شدم که اینها حتی نمیداننند که اسلام با (س) نوشته میشود یا (ص) بهر حال وارد شکنجه گاه اصلی اداره آگاهی زاهدان شدم بوی بسیار کثیفی بر فضای بازداشتگاه حکم فرما بود که باعث شد من حالت تهوع بگیرمآنها از من خواستند که به یک بازداشتی بلوچ که یک فرد مسن بود سیلی بزنم من وقتی سر و صورت کبود او را که قبلا شکنجه شده بود دیدم شرمنده شدم و به آن زابلی بی رحم گفتم من به کجای او دست بلند کنم؟
با گفتن این حرف بازهم آنها وحشیانه به من حمله کردند و برای سومین بار مرا کتک زدند اینجا بود که آرزو کردم خدا دشمنان مرا وارد این مکان کثیف و ضد بشری نکند.هوا هم بشدت گرم بود همه ما تشنه بودیم آنها به ما آب خوردن هم نمیدادند آن مرد مسن با سر و صورت زخمی و کبود ۱۰۰۰۰تومان از جیب خود در آورد و به من گفت این ده هزار تومان را به یکی از سربازها بدهم تا برایمان چند بطری آب معدنی بیاورد.
با ترس و لرز یکی از آنها را که ظاهرا زابلی نبود صدا زدم او هم با برخوردی تند از من خواست که ساکت شوم بالاخره او پولها را از من گرفت و یکی دو ساعت بعد دو بطری آب معدنی که خیلی هم گرم بودند برایمان آورد و به لحنی تمسخر آمیز گفت که هر کدام را ۵۰۰۰ تومان خریده ام نمیخواهم سر شما را به درد بیاورم خلاصه آنها به من گفتند که ۱۰۰۰۰۰۰تومان پول برای همان مامورانی که مرا دستگیر کرده اند تهیه و ضمن عذرخواهی از آنها زمینه آزادی خودم را فراهم کنم چون من در طول این مدت حسابی شکنجه شده بودم حاضر بودم حتی ماشینم را هم بفروشم و خودم را از آن جهنم خلاص کنم آنها موبایل یکی دیگر از بلوچها را که در آنجا بازداشت بود برایم آوردند و گفتند به خانواده ات زنگ بزن و پول درخواست کن.
من هم به برادر کوچکم زنگ زدم و گفتم که در بازداشت هستم و یک میلیون پول نیاز دارم او هم با مراجعه به چند جا موفق شده بود ۶۵۰۰۰۰ تومان پول تهیه کند وقتی برای بار دوم به او زنگ زدم او گفت که ۶۵۰۰۰۰ تومان پول غرض کرده است و امیدی به اینکه بتواند پول بیشتری تهیه کند ندارد.
من هم این حرف برادرم را به آنها گفتم آنها گفتند ۶۵۰۰۰۰ تومان را از تو می پذیریم اما در ازای ۳۵۰۰۰۰ تومان دیگر باید یک هفته دیگر آنجا بمانم و شکنجه شوم این بود که من به خاطر فقرم یک هفته دیگر یعنی جمعا نه روز را شکنجه شدم بازداشت شدگان دیگر هم می گفتند که بدون هیچ جرمی به آن مکان منتقل شده اند و از آنها مبلغ میلیونی خواسته شده که پرداخت آن مبلغ در توان آنها نیست به همین جهت آنها مجیور هستند شکنجه های وحشیانه این مزدوران از خدا بی خبر را تحمل کنند

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar